Recent Posts

Monday, November 2, 2009

يك ماشين قديمي ، و باقي ماجرا


امروز همش باران مي باريد. از صبح تا شب . هوا هم ابري تيره و نيمه تاريك بود . روز دلگيري بود .
دم غروب ، باران كه بند امده بود ، بيرون رفتم قدمي بزنم . در خيابان سن ژاك ، به اتول قديمي و بسيار شيكي بر خوردم . خيلي مرتب و دولوكس .
البته نفهميدم نام و نشانش چيست .
امشب در فيس بوك فهميدم كه ساعاتي پيش ، خداوند ، به محمود ، يكي از رفقاي شفيق ، كه در بريتانيا زندگي مي كند ، دختري ناز هديه داده است . محمود جون مباركه رفيق



- Posted to iBlog from my iPhone

0 نظرات:

Post a Comment