مانند یکشنبه های اخیر، این یکشنبه نیز به محله سن دنی سباستوپول رفتیم تا در رستوران ارزان پاکستاتی ناهار بخوریم و سپس از فروشگاه ترک کنارش مواد غذایی حلال خرید کنیم.. به اتفاق کوهزاد و صادق و محمدرضا.
در راه بازگشت باران گرفت. ناچار در نزدیکترین کافه نشستیم. یک ساعت و نیم گپ زدیم ولی باران قصد بازایستادن نداشت. من که دوچرخه داشتم و صادق هم که از ولیب استفاده میکرد (دوچرخه های عمومی شهری در پاریس) لذا مجبوری زیر باران راه افتادیم و کوهزاد را در کافه تنها گذاشتیم.
تا ایستگاه ولیب در نزدیکی مرکز پمپیدو ، زیر رگبار باران با صادق قدم زدیم، و او دوچرخه گرفت و من از او جدا شدم. در مسیر موش آبکشیده شدم، البته علیرغم نزدیکی مسیر (از پمپیدو تا پانتئون) دیدم در توانم نیست مسیر بازگشت را با دوچرخه بروم. البته صادق پانچو به تن داشت و مسیرش نزدیکتر از من بود (پمپیدو تا نوتردام). لذا در ایستگاه اتوبوسی ایستادم و چون دوچرخه ام تاشو است امکان اتوبوس سوار شدن را هم دارم.
بالاخره در لوکزامبورگ از اتوبوس پیاده شدم و مسیر کوتاهی را تا خانه رفتم که دیدم صادق زنگ می ند و می گوید که ایستگاه های ولیب نزدیک خانه اش همه پر هستند به ناچار نزدیک خانه ی من است تا جایی بتواند دوچرخه اش را تحویل دهد.
این هم از یک روز بارانی ما در پاریس
0 نظرات:
Post a Comment