Recent Posts

Thursday, February 28, 2013

دوپالما و لیبسکیند



امروز از صبح مدرسه معماری بودم و در جستجوی سناریو و کانسپتی برای پلان های مرکز بزرگ هنری ام که پروژه ی پایانی ام است. در نهایت به عنوان رفرانس، به دانیل لیبسکیند ، معمار رادیکال و فورمالیست لهستانی الاصل و یهودی رسیدم! معماری که پیشتر ازش خوشم نمی آمد و او را رادیکال میدانستم‌ غافل از آنکه خودم رادیکال و فورمالیست از آب درآمدم!

کتاب لیبسکیند را از کتابخانه گرفتم، وسایل ماکت و مقوا و سایر چیزها را در کمدم گذاشتم و آتلیه را به قصد سینما گراند آکسیون که در نزدیکی خانه ام است ترک کردم‌.

با مهریز قرار سینما داشتیم و رفتیم فیلم پاسیون passion برایان دو پالما را دیدیم‌.

فیلمی با داستانی معمولی از زن هایی هوس باز که عاشق جنس موافق می شوند و این عشق ها و تمایلات با حسادت ها مخلوط میشود و جنایت هایی رخ میدهد!

کادر ها و روایت فیلم، مرا یاد فیلم های دهه ی هشتاد لینچ، ترانس مالیک و دیگران نی اندازد البته خود دوپالما هم دهه هستاد فیلم های اینچنینی ساخته است.

در کل روز خوبی بود ، با طعم مخلوط دوپالما لیبسکیند.

عکس نخست عکس امشبم از سردر سینما گراند آکسیون است که روی اینستاگرام منتشر کردم.

عکس دوم هم یک بنا از لیبسکیند است.

Wednesday, February 27, 2013

مجسمه بی سر و دست و پا


پس از مدتها دوباره جمعه ی گذشته گذارم به مدرسه ی هنرهای زیبای پاریس افتاد، به جهت استفاده از کتابخانه ی مدرسه ی معماری پاریس مالاکه، که همسایه ی هنرهای زیباست.

این حیاط مرکزی هنرهای زیبای پاریس را دوست میدارم. برای رفتن به کتابخانه معماری باید از این حیاط گذر کرد.

دورش طاقی های زیبایی دارد و بین طاقی ها هم مجسمه های زیادی قرار دارد که اغلب سرها و دست و پاهایشان کنده شده است.

خارج از این حیاط مرکزی، هنرهای زیبا یک ساختمان اصلی دارد که ورودی کتابخانه و مرکز اسناد هنرهای زیبا و آتلیه ها و کارگاه های تایپوگرافی هم همان است. یک مجسمه کنار ورودی آن ساختمان بود که خیلی بزرگ بود و با جزئیات پیکرتراشی شده بود. پیکر مردی برهنه ی نشسته بود که البته سر و دست ها و پاهایش کنده شده بود و آنچه از اندام های متصل به بدن در این مجسمه باقی مانده بود، بیضه هایش بود که اتفاقا با دقت زیادی تراشیده شده بود.

البته عکس بالا، از همان حیاط مجسمه هاست که مجسمه هایش کوچکترند و جزئیات شرم و حیایشان کمتر :)

کافه نشینی گرم در شبی سرد



این روزهای آغاز اسفند، هوای پاریس بسیار سرد شده است‌. هوای بیشتر ابری و بارانی با سوز سرمای زیاد.

همین چند شب پیش، با دوستان در سن میشل قرار گذاشتیم و رفتیم آمورینو کافه نشینی. آمورینو به بستنی هایش معروف است. یکی از دوستان بستنی گرفت، دیگران اغلب قهوه با کرپ نوتلا یا کرپ خاک قند گرفتند‌. فارغ از سرمای بیرون، در محفلی گرم، گپی زدیم و اوقات بسی خوش گشت.

مهریز و نفیسه و محمدرضا و من

Thursday, February 21, 2013

گردش در باغ ورسای با مامان




بار سومی که مامان آمد پاریس، تابستان بود و هوا مناسب بود و رفتیم باغ ورسای. مامان خیلی از باغ خوشش آمد. با دوربینش کلی عکس گرفت. من هم با موبایل چندین عکس گرفتم و روی اینستاگرام گذاشتم و مامان به افکت های عکس های اینستاگرامی من حسودی میکرد میگفت با موبایل یه عکس زپرتی میگیری با افکت خوشگلش میکنی :))

عکس های اینستاگرامی ورسای ام را بسی دوست دارم.

یک روز بارانی در شانزه لیزه


زیاد گذارم به شانزه لیزه نمی افتد. مگر اینکه مامان به پاریس بیاید و باهم برای گردش آنجا برویم یا اینکه کار بانکی داشته باشم.
شانزه لیزه واقعا جای جالبی برای یک پاریس نشین نیست. بیشتر برای توریست ها جذابیت دارد. مرکز پاریس جاهای جالب تری برای وقت گذرانی است چنانکه گزینه ی شانزه لیزه کنار میرود.
دو هفته پیش برای کار اداری به کنسولگری ایران که در نزدیکی تروکادرو و روبروی برج ایفل است رفتم، و از شانزه لیزه رد شدم. یک روز بارانی در شانزه لیزه. یادم افتاد از شهریور که مامان از پاریس رفته، دیگه شانزه لیزه نیامدم.
این هم عکس هاییک روز بارانی شانزه لیزه و برج ایفل

آشپزی های من - بخش نخست


مجموعه ای از آشپزی هایم را با شما همخوان میکنم.
از پاستا با سس های مختلف بگیر تا پیترا و انواع سالاد و اسنک و املت و خاگینه و خلاصه هرچی گیرم بیاد.
به غذای بدون گوشت علاقه دارم و بیشتر اوقات غذای وجترین میپزم.
البته سبزی پلو با ماهی هم از دیگر غذاهای مورد پسند ام است که گاهی میپزم.

Monday, February 18, 2013

سالوادور دالی در پاریس

دو سه ماهی است که نمایشگاه سالوادور دالی در مرکز پمپیدوی پاریس دایر است اما به قدری شلوغ است که ما مجال بازدید نیافتیم، تا همین دو روز پیش‌.
صف طولانی ورودی ساختمان پمپیدو به کنار، صف بلیط هم به کنار، اعلام شد که یک ساعت انتظار در صف ورود به گالری در طبقه شش خواهد بود. البته با کارت دانشجویی معماری و کارت عضویت مرکز پمپیدپ توانستیم صف یک ساعته را دور بزنیم.
بیشتر آثار دالی از بسیاری از موزه های بزرگ دنیا تا کلکسیونرهای خصوصی، در این نمایشگاه جمع شده بود‌. البته باز هم برخی آثار معروف نبودند ولی در کل نمایشگاه بزرگی بود که از ساعت ۱۹:۳۰ که در صف پایین بودیم تا ساعت ۲۳ که نمایشگاه تعطیل شد، همش سرپا بودیم و سه ساعت فقط در گالری مشغول دیدن تابلوها و ویدیوها و دیگر آثار.
قصد دارم یکبار دیگر این نمایشگاه را بازدید کنم‌.
عکس اتاق شبیه صورت آدم، مربوط به فضایی بود با کاناپه شبیه لب و شومینه شبیه بینی و دو تابلو به مثابه چشم و پرده های مانند گیسو، که دوربینی لحظه ای تصویر این فضا ی سه بعدی را بر روی پرده ای دو بعدی نمایش میداد.
با ژولیت و یاسمن و مینگ، نشستیم و عکس گرفتیم. من و مینگ سیبیل های صورت را ساختیم و دخترها روی کاناپه نشستند. :)